هفت سال از ازدواج جک و آنی میگذشت. آنها برایم گفتند که در ابتدا شیفتهی هم بودند، ولی پس از سه سال مشکلات زناشوییشان شروع شده و به تدریج شور و حرارتشان را نسبت به هم از دست دادهاند؛ و حال، برای حل مسائلشان به من رجوع کردهاند.
طی مشاوره، آنی به جک گفت: «دلم میخواهد، مثل گذشتهها، زیاد سکص داشته باشیم. آیا کاری کردهام که باعث ناراحتی تو شده است؟»
هفت سال از ازدواج جک و آنی میگذشت. آنها برایم گفتند که در ابتدا شیفتهی هم بودند، ولی پس از سه سال مشکلات زناشوییشان شروع شده و به تدریج شور و حرارتشان را نسبت به هم از دست دادهاند؛ و حال، برای حل مسائلشان به من رجوع کردهاند.
طی مشاوره، آنی به جک گفت: «دلم میخواهد، مثل گذشتهها، زیاد سکس داشته باشیم. آیا کاری کردهام که باعث ناراحتی تو شده است؟»
جک حیرتزده پاسخ داد: «من این طور فکر میکنم که خودم همیشه سکس میخواهم، ولی تو نمیخواهی. آیا این حقیقتاً خواستهی توست؟! در خیلی مواقع، چون آمادگی سکس را در تو نمیبینم، از سکس خواستن پرهیز میکنم.»
آنی گفت: «چطور ممکن است بدون پرسیدن، متوجه شوی که آمادگیاش را ندارم؟»
جک درنگ کرد. بعد در حالی که کمی گره به ابروها انداخته بود گفت: «میدانم، برای فهمیدنش به اندازهی کافی مرا رد کردهای.»
آنی پاسخ داد: «این منصفانه نیست. گاهی که احساس بیحوصلگی میکنم، گفتن این که سکس میخواهی، میتواند مرا سر حوصله آورد. سکس خواستنت احساسم را هدایت میکند. من واقعاً از گفتن این که سکس میخواهی ممنون میشوم.»
جک و آنی بعد از اصلاح برداشتشان از خواستهای یکدیگر و وقتی سکس سریع را بدون احساس گناه آموختند، توانستند شور و حرارت را به رابطهشان بازگردانند.